یکی از عوامل واپسگرایی امت اسلامی، نادیده انگاشتن تاریخ و بیخبری از بزرگان و قهرمانان و عظمت خویش است. همگی باید بدانیم که تنها امتهای زنده و پویا به زندگی بزرگمردان و قهرمانان خود اهمیت میدهند و از دانش، کردار و روششان نور میگیرند تا در تاریکیها و تونلهای نادانی، عقبماندگی، تندروی و بیسوادی فرهنگی و دینی آنان را راه نماید.
یکی از کسانی که باید امت مسلمان، زندگینامهی او را بخوانند و در پی آثارش باشند و دانش، اندیشه، پژوهش و نوشتههایش را بکاوند، دکتر اسماعیل راجی فاروقی (1921م تا 1986م) است. او اندیشمند و پژوهشگری فلسطینی است که در رشتهی ادیان تخصص دارد. فاروقی از نخستین کسانی است که موضوع معرفت اسلامی یا «اسلامیشدن معرفت» را مطرح کردند. او خواست به مادیگرایان بیاموزاند که در برابر خدا هیچ پناهی جز خودش نیست و خوشبختی در مادیگرایی نمیباشد، چون سعادت در آمیختگی همزمان اشراقات روحی و کششهای جسمی نهفته است.
جوانانی که امروزه در پی الگو میگردند، شایسته است بدانند که اندیشمند دانشنامهنویس؛ اسماعیل فاروقی، «حامل دغدغهی شرق در غرب» و دریایی از دانش بود. او در فلسفه، ادیان، تاریخ و اکثر شاخههای دیگر علوم انسانی متبحر و پیشتاز بود. او به خوبی بر زبانهای عربی، فرانسوی و انگلیسی چیرگی داشت. اوضاع اسفناک مسلمانان او را به تحرک واداشت و از جوشش فراوانی برای تغییر این واقعیت، از کانال بهره بردن از علوم معاصر و اسلامی کردن آنها در یک تجربهی منحصر به فرد برخوردار بود. او در حقیقت صفحاتی نورانی در تاریخ تمدن اسلامی به یادگار گذاشت. دکتر جمال برزنجی دربارهاش میگوید: شبی فاروقی را به سال 1972م برای شام به منزلم دعوت کردم. او نزد تعدادی از پیروان ادیان گوناگون به مدت یک ساعت سخن گفت. در پایان سخنانش، یک کشیش دست خود را برای ارائهی توضیحات بالا برد و گفت: «آنچه امشب به تنهایی دربارهی مسیحیت یاد گرفتم، بیش از تمام آموختههایم در طی سی سال گذشته است».
فاروقی به موضوع فلسطین و دیگر قضایای جهان اسلام اهتمام زیادی میورزید و از کانال دانش، تحقیق و همراهی با پیشرفتهای جهانی و علمی راههای بیداری امت را برای جوانان ترسیم کرد، بدون اینکه در ثوابت عقیدتی و اخلاقی امت دچار کوتاهی گردد. میتوان محورهای علمی مورد توجه او را در چهار زمینه خلاصه کرد: تمدن اسلامی، تطبیق ادیان، اسلامیشدن معرفت و پدیدهی صهیونیسم.
زندگی شخصی وی:
دکتر اسماعیل راجی فاروقی در شهر یافا در فلسطین به سال 1921م در خانوادهای اصیل و سرمایهدار به دنیا آمد. پدرش قاضی رسمی بود. فاروقی آموزش اسلامی سنتی را زودهنگام در مسجد آغاز کرد و سپس به مدرسهی کاتولیکی فرانسوی پیوست. او در مدرسهی قدیس یوسف یا دانشکدهی فریر در فلسطین توانست به سال 1936م دیپلم بگیرد. پس از آن به مدت پنج سال در دانشکدهی «ادبیات وعلوم» تابع دانشگاه آمریکایی بیروت در سال 1941م در رشتهی فلسفه لیسانس گرفت و بلافاصله به استخدام دولت درآمد. در سال 1945م در سن 24سالگی در منطقهی الجلیل به قضاوت منسوب شد.
تا اینجا زندگی فاروقی به طور طبیعی و معمولی پیش رفت، اما با شعلهور شدن جنگ در سال 1948م در فلسطین، زندگیاش به صورت کامل تغییر کرد. او در پارهای از عملیات مقاومت در مقابل اشغالگران شرکت نمود، اما پس از شکست، او و خانوادهاش همراه دهها هزار فلسطینی به لبنان منتقل گردیدند. در ادامه به ایالات متحدهی آمریکا رفت و توانست از دانشگاههای «اندیانا» و «هاروارد» فوق لیسانس بگیرد. به سال 1952م در رشتهی فلسفه از دانشگاه اندیانا دکترا گرفت که عنوان پایاننامهاش این بود: «نظریة الخیر: الجوانب المیتافیزیقیة والابستمولوجیة للقیم».
دانشگاه الازهر و فاروقی:
با آنکه دکتر اسماعیل فاروقی از بهترین دانشگاههای جهان بر بالاترین مراتب علمی دست یافته بود، اما إحساس کرد که ساختار معرفتیاش دچار کاستی است، زیرا او تا آن زمان، تحقیقاتش را بر بررسی اندیشه و فلسفهی غرب محدود کرده بود. او إحساس کرد که به مطالعه و ژرفاندیشی دربارهی فرهنگ و اندیشهی اسلامی نیاز دارد و باید برای تکمیل ساختار علمیاش به مطالعات اسلامی رو بیاورد. لذا به مصر روی آورد و به مدت چهار سال (1954 تا 1958م) در دانشگاه الازهر شریف به تحقیق دربارهی علوم دینی پرداخت. او هنگامی که در أمور فکری و بویژه با ایرادات و پرسشهای خاورشناسان پیرامون اسلام مواجه میشد، به آثار ابن تیمیه (728هـ) پناه میبرد. و همین بیانگر عمق درک و علاقهاش به میراث معرفتی اسلامی است. فاروقی در این باره میگوید: «برخی از مردم میپندارند که افکارم ساختهی خودم است، اما هرگاه با مشکلی مواجه میشدم، پاسخش را نزد شیخ الإسلام ابن تیمیه مییافتم».
فاروقی پس از تجربهی غنی ازهری خویش در مصر به آمریکای شمالی بازگشت و در سالهای 1959 تا 1961 در کالج مطالعات اسلامی در دانشگاه مکجیل کانادا به عنوان استاد مدعو در رشتهی مطالعات اسلامی و در دانشکدهی الهیات همان دانشگاه به عنوان استاد همکار به تدریس مشغول شد. در کالج مذکور برایش فرصت تحقیق دربارهی مسیحیت و یهودیت فراهم گشت. او مسیر شغلیاش را در پژوهشکدهی تحقیقات اسلامی در کراچی به عنوان استاد مطالعات اسلامی در سالهای 1961 تا 1963م ادامه داد. سال بعد به عنوان استاد مدعو در دانشگاه شیکاگو و دیگر دانشگاههای بین المللی به آمریکا برگشت.
اسلامیشدن معرفت:
تلاشهای اصلاحگرایانه تأثیر زیادی بر فاروقی گذاشت که واپسگرایی امت اسلامی را از یک سو و میزان تناقض میان تصورات ساختگی غربی از معرفت و تصورات مشابه اسلامی آنها را از دیگر سو دریافته بود. فاروقی میگوید: «نسل ما این تناقض را هنگامی دریافتند که در زندگی فکری خویش با آن سروکار داشتند. با اینکه عذاب وجدانی که از این تناقض زایش یافت، باعث شد هراسان بیدار گردیم و حرمتشکنیهایی که در دانشگاههای جهان اسلام نسبت به روح تدین رواداشته میشد، کاملا دریابیم. به همین سبب ما جهان اسلام را نسبت به این شر آگاه میکنیم و میکوشیم برای نخستین بار در تاریخ به توسعهی طرحی بپردازیم که جلوی رواج و انتشار این بیحرمتی را بگیرد و از پیامدهایش بکاهد و آموزش اسلامی را به شیوهی راستین و استوارش برگرداند». بنیانگذاران مراکز اسلامی بر این باور بودند بحرانی که امت از آن رنج میبرد، بحرانی فکری است و بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فقط نمایی از این بحران بنیادین میباشند. این افراد بینشی منحصر به فرد ارائه دادند که برای نخستین بار ـ حداقل در جهان عرب ـ نسبت به معرفت غربی دیدگاهی نقادانه داشت، در عین حال که یک استراتژی یا طرح به نام «اسلامیشدن معرفت» به عنوان راهکار پیشنهاد دادند. بدین ترتیب در این بینش، نقد و شکستن در کنار ساختن و پایهریزی همزمان گرد آمد.
فاروقی از نخستین کسانی است که به پالایش بنیانهای فلسفی غرب، که معرفت بر آن بنا شده بود و مقایسهی آن با بنیانهای اسلامی، اشتغال داشتند و در طی این تطبیق به این نتیجه رسیدند که اختلافاتی وجود دارد و راهی برای انکار آن نیست و تسلیم مطلق بینش اسلامی در برابر معرفت غربی امری دشوار است. این اختلافات عبارتاند از: باور به اینکه غیب نمیتواند منبع معرفت باشد، یا دانش تنها متعلق به حقایقی موضوعی است که توسط حواس رصد میگردد و از هرگونه کنترل کنندههای اخلاقی یا ارزشی تهی است و هدف نهایی علم، اشباع نیازهای مادی بشری و تحقق خوشبختی ایشان میباشد، بدون اینکه به ارتقای آنان توجه داشته باشد.
در مقابل این، معرفت اسلامی قرار میگیرد که ـ به باور فاروقی ـ بر پایهی وحدت حقیقت بنا شده و تنها خداوند سبحان را منبع معرفت میداند. وحی الهی در کنار صفات خداوند ـ عزوجل ـ که همان حقیقت مطلق و والا هست، دربردارندهی پارهای از إشارات کونی و حقایق موضوعی است. هیچ تعارضی میان وحی از یک سو و عقل و علم از دیگر سو وجود ندارد، چون عقل هدیهی خدا به انسان است که بر عهدهاش وظیفهای مهم و دوگانه نهاده شده است و آن چیزی جز فراگیری وحی و اکتشاف أسباب و سنتهای هستی نیست. فاروقی باور دارد که حایل و مانعی میان علم اسلامی و افتادن در پرتگاهی که دانش غربی در آن سقوط کرده است، وجود دارد؛ دانش غرب، منکر خداست و طبیعت را چپاول میکند و چیرگی بر آن را اعلان داشته است، اما دانش اسلامی در چارچوب ارزشها و اخلاقیات برگرفته از وحی که منبع علم و معرفت است، فعالیت میکند. این علم با توجه به اخلاقگرایی خویش با جماعت و امت پیوند دارد، زیرا اخلاق عبارت است از مجموعهای از ضوابط که روابط فرد را با عموم جامعه تنظیم مینماید و عرصهی اجرای آن نمیتواند محدود به دایرهی فردی باشد.
از سویی دیگر، پروژهی اسلامیکردن معرفت ـ که دکتر فاروقی شاخصههای آن را تعیین کرد ـ توجه مهمی به آموزش بنیادین دارد، زیرا به بازنگری و بازسازی سیستم آموزشی رایج فراخواند، به گونهای که بتواند بر دوگانگی موجود در نظام آموزشی، که آن را به دو سیستم اسلامی و سکولار تقسیم میکند، فایق آید و بر سیستمی واحد تکیه کند که جایگزین آن دو شود و علوم جدید را در کنار مبانی علوم شرعی دربرداشته باشد. اسلام نمیپذیرد که مردم دو طبقه باشند: طبقهی عموم مردم و طبقهی روحانیان مذهبی یا دینی، چون همگی در کسب معرفت نوین و شناخت مبانی دینی برابرند. یکی دیگر از ویژگیهای این نظام جدید آن است که مطالعهی تاریخ تمدن را در تمام مراحل آموزشی اجباری میگرداند، چون تنها چیزی است که میتواند روح انتساب را در جان پژوهشگر بکارد و او را با تاریخ خودش و زیربنای تمدنی امتش آشنا گرداند تا بدین ترتیب از اثرپذیری منفی از افکار وارداتی به دور بماند.
طرح اسلامیت معرفت، تصوری از عملیات معرفت ارائه داد با این فرض که تولید معرفت اسلامی مقتضی دو امر است: نخست، آگاهی گسترده از تولیدات معرفتی غرب، شیوههای تحقیق علمی و انتقاداتی که از سوی اندیشمندان غربی به معرفت رایج در غرب شده است. منظور فاروقی آن است که پژوهشگر مسلمان از آخرین پیشرفتهای علمی اطلاع عمیق داشته باشد و بداند که چه میتواند بر آن بیفزاید. دوم، پژوهشگر بر میراث اسلامی مسلط باشد. از همین رو، فراخوانی به سوی دستیابی آسان به آثار به وجود آمد. فاروقی اجرای طرحهایی را برای دستیابی آسان به منابع اصیل پیشنهاد داد، از جمله باببندی و تقسیمبندی منابع بر أساس تقسیمات رایج در علوم اجتماعی و شاخههایش، یا شناساندن واژگان با زبانی ساده و قابل فهم، یا انتشار برخی از کتابهای مهم همراه شرح و توضیح آنها. فاروقی توضیح میدهد که هدف از توجه به منابع اصیل آن است که پژوهشگر مسلمان بتواند به سه پرسش جواب دهد: سهم میراث اسلامی در قضایایی که علوم اجتماعی و انسانی برمیانگیزند، چه اندازه است؟ کجا با آن اتفاق نظر و کجا اختلاف دارند؟ و چگونه میتوانند در تصحیح و ارزیابی مسیر معرفت انسانی و اجتماعی معاصر سهیم باشند؟
مهمترین آثار فاروقی:
فاروقی ذخیرهی هنگفتی از تألیفات و تحقیقات علمی دارد و شایسته است دانشگاهیان آثاری را که تا کنون به عربی ترجمه نشدهاند، به این زبان بازگردانند. او چندین اثر به زبان انگلیسی دارد که ترجمه نشده است، از جمله:
ـ Historical Atlas of the Religions of the World (اطلس تاریخی ادیان جهان).
ـThe Great Asian Religions (ادیان بزرگ آسیا).
ـChristian Ethics (اخلاق مسیحیت).
کتابهایی در همین زمینه دربارهی یهودیان و صهیونیسم دارد، همانند أصول صهیونیسم در دین یهودیت، یا اسلام و مشکل اسرائیل. (Islam and The Problem of Israel ).
دیگر تولیدات معرفتی او پیرامون تمدن اسلامی است که آن را در کتاب بزرگی به نام «اطلس تمدن اسلامی» گرد آورده است. این کتاب پس از وفاتش به عربی ترجمه شد. او کوشیده در این اثر ماهیت تمدن اسلامی و ویژگیهای ممتاز و شاخص آن را معرفی نماید و بر نقش توحید در تشکیل تمام جوانب حتی مادی این تمدن تأکید کند. نباید در اینجا مهمترین کتابش را که به زبان انگلیسی چاپ شده است، فراموش کنیم، با عنوان (Al Tawhid; Its Implications for Thought and Life) (توحید و اثرات آن در اندیشه و زندگی).
فاروقی چندین اثر پیرامون «اسلامیشدن معرفت» دارد که در حقیقت سرآمد کارهایش در این زمینه است. برخی از آنها به عربی ترجمه شده و از طریق «کالج جهانی اندیشهی اسلامی» و دورههای «مسلمان معاصر» منتشر گشته است. او مجموعه آثار تحقیقاتی مهم دیگری دارد که به زبان انگلیسی نگاشته شده است، اما پس از رحلتش آنها را آقای عطاءالله صدیقی با عنوان (Islam and Other Faiths) (اسلام و عقاید دیگر) منتشر کرده است.
فاروقی کتابهای بسیار دیگری هم دارد، از جمله: «العلوم الطبيعية والاجتماعية من وجهة النظر الإسلامية: علوم طبیعی و اجتماعی از دیدگاه اسلام»، «الإسلام والعصر الحديث: اسلام و عصر حاضر»، «ثلاثية الأديان الإبراهيمية: ادیان ابراهیمی سهگانه»، «الفكر والثقافة الإسلامية: اندیشه و فرهنگ اسلامی»، «أسلمة المعرفة: اسلامیشدن معرفت»، «في نقد النصرانية: در نقد مسیحیت»، «الأصول الصهيونية في الدين اليهودي: أصول صهیونیسم در دین یهودیت»، «صياغة العلوم الاجتماعية صياغة إسلامية: ساختار اسلامی علوم اجتماعی».
یکی دیگر از مهمترین آثارش کتاب «الملل المعاصرة فی الدین الیهودی: ملتهای معاصر در دین یهودیت» است. این کتاب مجموعه سخنرانیهایی در معرفی دیانت یهودیت است که به خاستگاه این دین و کتابهای مقدس آنان مثل تلمود و قبالاه پرداخته است. همان گونه که از عصر روشنفکری و تأثیراتش بر دین یهودیت نیز سخن گفته است. به پیدایش آیین اصلاحطلب و بارزترین رهبران آن هم پرداخته است. در ادامه از آیین ارتدوکس و محافظهکاران سخن گفته و کتاب را با معرفی صهیونیسم و پیدایش آن و ارتباطش با آیین یهودیت معاصر پایان داده است.
افزون بر پارهای از ترجمههایی که به زبان انگلیسی داشته است، همانند ترجمهی کتاب «زندگی محمد» اثر محمد حسنین هیکل، یا کتاب «التوحید» محمد بن عبدالوهاب، و ترجمهی برخی از کتابهای شیخ محمد غزالی و خالد محمد خالد.
فاروقی و تاریخ معاصر جهان اسلام:
فاروقی تلاش دارد در کتابهایش بیماریها و بحرانهای جهان اسلام را با دقت توصیف کند. به نظر او توصیف عوارض بیماری در تعیین راه درمان آن نقش دارد. شگفتا! سخنانی که فاروقی چندین دهه پیش گفته است، هم اکنون به بسیاری از پرسشهایی که در ذهن جوانانمان دور میزند، پاسخ میدهد. فاروقی میگوید: «در حال حاضر جهان اسلام مرحلهی دشواری را در تاریخش میگذارند. امروزه با مدنیت غربی با تمام کژیها و کاستیهایش روبهروست که به طور کامل از انسانیت جدا شده و آن را انکار میکند. این مدنی بودن تقریبا بر همهی دنیا خودش را تحمیل کرده است و بسیار میکوشد خودش را بر جهان اسلام هم تحمیل نماید. در دوران استعماررسوا سعی کرد با زور فراوان این کار را به فرجام برساند، ولی در دوران پس از استعمار، با شیوههای هوشمندانهتر و خبیثتری در این راستا کوشش دارد».
او میافزاید: «جهان اسلام امروزه به کشورکهایی تبدیل شده که در پی کشتن یکدیگرند و اختلافات میان آنها به کشمکش مسلحانه منجر گردیده است. عموم رسانهها و مراکز آموزشی بیانگر دیدگاه نیروهای محلی یا بیگانه هستند و با اسلام و تمدنش سرجنگ دارند. آنچه باعث وخامت بیشتر أوضاع میشود، آن است که مشکل تنها به چالشهای مسیر یا وضعیت وحشتناک جامعهی اسلامی محدود نمیشود، زیرا در مقایسه با توان مادی و نفوذ نظامی غرب، بسیار عقب است. امت اسلامی در سدهی هفتم میلادی که تعدادشان در شبه جزیرهی عربی اندک بود، توانست با دو امپراتوری معروف و توانمند فارس و بیزانس رویارو شود». فاروقی در ادامه میگوید: «پس از یک سده، که تعداد امت بیشتر شد، پیروزیهای نظامی گستردهای را کسب کرد، در عین حال که از دانش و تکنولوژی محروم بود و فرصت و امکانات تمدنی نداشت. این امت با سه تمدن فرسوده روبهرو گردید: تمدن یونان، تمدن فارس و تمدن هندوستان. بر هر سه پیروز شد و امت جان گرفت و توانست تمام امکانات تمدنی این کشورها را فرابگیرد و حتی با تجربه و کاوش خودش به آنها رسید و آن گاه ساختار فرهنگ بشری و مدنی را در چارچوبها و قالبهایی ریخت که با روح اسلامی سازگار باشد... تا به امتی یگانه تبدیل شد و تمدنی نو بر پایهی توحید خالص، و اثبات وحدانیت مطلق و پیراستگی برای خداوند سبحان و پاک بنا نهاد».
درد و درمان:
بنابراین، فاروقی باور داشت که امر این امت هنگامی سامان مییابد که به إصلاحات نخستین خویش، یعنی به بهترین سدههای خود روی آورد. او میافزاید: «بدین واسطه تمدن اسلامی توانست مردمانی را که با نژادهای گوناگون به اسلام پیوسته بودند، و از آیینهای متنوعی همانند مسیحیت، یهودیت، زرتشتی، بودایی، هندو و... به آن روی آورده بودند، زیر پرچم خود قرار دهد تا همگی اسلام را مهمترین موضوع خویش بدانند. به اسلام اجازه دادند تا ساختار زندگیشان را بر أساس منطق خاص خود و ارزشها و معیارهای اخلاقیاش بازسازی نماید. بر این مبنا، تفاوت امت اسلامی در آن روزگاران با مسلمانان این روزگار، همان فقدان بینش فراگیر و همه جانبهی اسلامی است که به تعبیری دقیق، نزدشان درخشان بود، ولی نزدمان پنهان و کم فروغ است. در دورانی بینش اسلامی همانند شعلهای فروزان در خرد و دل پیروان نخستین خود بود، اما آن نور در پیروان کنونی خاموش گردیده و شعلهاش افول کرده است».
در ادامه میگوید: «این واقعیت منحصر به فرد بیش از موارد دیگر در انحطاط مسلمانان سهیم بوده است، و اگر راهی برای بازیابی و بازافروزی شعلهی ایمان و تقویت عزم خود با همان معیارها و کنشها نیابیم، بسا نبرد موجود میان تمدنها، نتیجهای غیر آنچه ما مسلمانان توقع داریم، به بار بیاورد. به این ترتیب، هر پژوهشگر تاریخ معاصر به آسانی نمیتواند عوامل استقرار و استمرار را در امت اسلامی دریابد یا به عوامل تغییر و تنش و تحول آنان پی ببرد».
درگذشت فاروقی:
در أواخر دههی هفتاد میلادی و اوایل دههی هشتاد، فاروقی با تهدیدات فراوانی روبهرو شد. در این تهدیدات به او میگفتند: «اگر سخن گفتن دربارهی فلسطینیان و حقوق و قضیهی ایشان را متوقف نکنی، تو را خواهیم کشت». او گریزی نداشت و به همین سبب وی و همسرش؛ لمیاء، را شبانگاه 18رمضان 1406هـ مصادف با 27 ماه می سال 1986م در ایالات متحدهی آمریکا با چاقو به طور پنهانی به قتل رساندند.
هنگامی که مرد قاتل خانوادهی فاروقی را کشت، و بیرون شد و دستگیر گردید، گفت که وحی آسمانی به او فهمانده تا شر فاروقی را کم کند. برخی از نزدیکان فاروقی تأکید کردند که موساد در این ترور نقش داشته است.
انجمن جهانی جوانان مسلمان در ریاض در عزایش گفت: «مرگ عالمان بزرگ، بیگمان زیانی بزرگ است. بویژه مرگ دکتر فاروقی که از رادمردان اندیشهی اسلامی معاصر به شمار میآمد. او رئیس کالج جهانی اندیشهی اسلامی، نویسندهی کتابهای سودمند، مترجم آثار ارزشمند، و صاحب اطلس تمدن اسلامی و دیگر آثار و کتابهای نفیس بود. مرگش همانند صاعقه بر وجودمان است. اما آنچه ما را در این مصیبت سهمگین تسلیبخش است، آثار ارزشمند و نیکوی او در زمینههای علمی، فکری و اجتماعی میباشد. گرچه پیکرش پنهان گشت، اما نگاشتههایش نامش را جاویدان میگرداند و منزلتش را بالا میبرد».
دکتر قطبی مهدی گفت: «پیکرش را از ما به ظاهر دور کردند، اما دکتر فاروقی مرد اندیشه و مبانی بود و همین باعث میشود در صدها شاگردش زنده بماند».
دکتر سیدمحمد سعید باور داشت که: «او حتی تا لحظاتی پیش از ترور شدن برای اسلام کار میکرد. من مرگش را دلیلی بر آن روح اسلامی والا میدانم که شایسته است هرکدام از ما نمایانگرش باشیم».
دکتر محجوب کردی استاد دانشگاه اسلامی ام درمان گفت: «استاد فاروقی در گروه ادیان در دانشگاه «تامبل» با دانشجویانش ارتباط تنگاتنگی داشت و همگی را با نام میشناخت. با آنان تماس تلفنی برقرار میکرد یا اگر امکانش فراهم بود با ایشان به گردش میرفت. اگر کسی بیمار میشد و خبرش نمیکردند، خشمگین میشد. هرگاه کسی از دانشجویانش به منزلش زنگ میزد و مسألهای علمی میپرسید، خوشحال میگردید، حتی خانهاش محل دیدار دانشجویان مسلمان بود و همین دیدارها به نشستی فکری و مرکزی حماسی پیرامون دعوت اسلامی و خاستگاهی برای فعالیت دینی تبدیل میگشت. دانشجویانش را تشویق میکرد تا در تحصیل و تحقیق برتر بوده و در عرصهی دعوت اسلامی بانشاط باشند. حتی درون زندانهای آمریکا برای مسلمانان سیاهپوست جلسات و کنفرانسهایی برقرار میکرد».
نظرات